دنبال کردن مطالب از طریق فید RSS دنبال کردن مطالب از طریق تویتر

تبلیغات

*** جهت نمایش تبلیغ شما با قیمت مناسب در سایت novel-98ia کلیک کنید ***

اطلاعات کاربری


عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

آرشیو

جستجو


مطالب پربازدید

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
بهترین رمان 3 502 sepi73radin
بر روی بالکن 0 95 alicter19
کافه ای در تابستان 0 78 alicter19
کافونه 0 81 alicter19
گل زخم های خاطره 0 78 alicter19
ناگفته های اندوه 0 75 alicter19
دختر گل فروش 0 143 alicter19
با پاییز عجین شده است 2 150 alicter19
قصه ی باران 0 77 alicter19
فصل عاشقی 0 124 alicter19
دوشیزه ی ..... بقلم شهروز براری صیقلانی پارت هفتم#7 سیرنزولی پیرنگ 2 226 dianasalajegheh
سر فصل عاشقی 60 2141 tofan
اپیزود اول از رمان عاشقانه های حلق آویز 3 192 shahroozbarari
نذر اشتباه 5 244 fatimabanu
اپیزود اول از. پسری که دختر بود و بلعکس بقلم شهروز براری صیقلانی 3 200 shahrooz66barari
عاشقانه طنز حقیقی . فراری خاله پری با شوهرخاله 1 137 shahrooz66barari
داستان کوتاه دیوانه عاشق قفس __شهروز براری صیقلانی 2 149 shahrooz66barari
نقد و بررسی سبک مدرنیته شهروز براری در مجله ادبی چوبک پاییز1397 صفحه 27. 1 117 shahrooz66barari
داستان نویسی خلاق، کفش جامانده بر لبه ی بام ،شهروز براری صیقلانی 1 132 shahroozbarari
متن آزمایشی ، تمرین کار در منزل جلسات آموزشی فن نویسندگی پویندگان دانش 1 364 shahroozbarari


دختر احساس پسر وسواس

دوست دااااارم زندگیییییی لووو

وای سوگل لال از دنیا بری اخه کی بهت گفته ک صدات قشنگه ک بزاری برای الارم گوشی من 

چشمامو باز کردم یه ۳۰دقیقه طول کشید تا موقیعتمو درک کردم از میون جنگل اتاقم رد شدم

رفتم دستشویی ،وقتی خودمو توی آیینه دیدم ترسیدن

همه موهای فرم ک تا زانوم بود رفته بود زیر پیرهنم

شلوارم و بر عکس پوشیده بودم

چند تا نخ موهان توی ذهنم بود

ریمل ها ریخته بود زیر چشمم خلاصه برای خودم یک پا آنجلینا جولی شده بودم

با خنده از دستشویی اومدم بیرون، مامانمو دیدم که داره هنگ ب اتاقم نگاه میکنه و دستش روی قلبشه

-سلام عشقم خوبی صبحت بخیر

مامانم داد زد -اخه دختر تو به کی رفتی انقدر شلخته ای ،من از دست تو چکار کنم، تا نیم دیگه اتاقتو تمیز میخوام

همین که مامانم رفت با سرعت لباسامو زیر و رو کردم تا لباسهای مناسب برای دانشگاهمو پیدا کنم

همه جورابام کثیف بود 

نگاهی به ساعت مردم ،وای خدا دیر شد ،اون جورابمه؟

یه چیزی بالای ساعت اویزوون بود ،اره خودشه ،خوب شد پیدا شد ،جوراب تمیز نداشتم

کوسن مبل به طرفش پرتاب کردم ،ساعت با جوراب افتاد و صدای بدی ایجاد کرد

سریع جورابو تو دوستم گرفتم و از پنجره رفتم تو خیابون

به عمر من چطوره؟ چه خبرا؟سردت نشد دیشب؟قربونت بره مامان دختر قشنگم

من عاشق ۲۰۶آلبالوییمم تعجب نکنید

خب دختر گلم اماده باش پیش به سوی دانشگاه و اذیت

ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش


درباره وبلاگ

نودهشتیا|98ia

آمار سایت

آمار مطالب
کل مطالب : 130
کل نظرات : 74


آمار کاربران
افراد آنلاین : 3
تعداد اعضا : 1629

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 4
باردید دیروز : 290
گوگل امروز : 0
گوگل دیروز : 4
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 1,426
بازدید سال : 4,904
بازدید کلی : 87,892

کدهای اختصاصی

پشتیبانی

RSS


Powered By
Rozblog.Com

Translate : Tem98.Ir

از ما حمایت کنید
به novel-98ia امتیاز دهید

Code Center Code Center